به گزارش فراهان خبر؛ شبکه سلطنتطلب منوتو به تازگی اقدام به پخش مستندی از زندگی و سوابق پرویز ثابتی، آخرین رئیس اداره سوم (امنیت داخلی) «سازمان اطلاعات و امنیت کشور»، موسوم به ساواک، در دوران پهلوی، کرده است که بازتاب گستردهای در روزهای اخیر داشت. این شبکه به ساخت مستندهای جهتدار برای سفیدنمایی و درخشان جلوه دادن کارنامه حکومت پهلوی شهرت دارد.
اکنون وقاحت منوتو به حدی اوج گرفته که درصدد تطهیر و سفیدشویی کارنامه بدنامترین دستگاه حکومت پهلوی و یکی از اصلیترین مهرههای این سازمان برآمده و وی را در جایگاه مظلوم و محق نشانده است. حالا ثابتی در دهه نهم عمر خود به سبک آن نشستهای خبری و گفتگوهای معروف با رسانهها و تلویزیون دوران شاه با اعتماد به نفس همیشگی خود مقابل دوربین منوتو نشسته است و به دفاع از کارنامه سیاه و خونین ساواک میپردازد. تلاش منوتو و ثابتی برای ارائه تصویری بسیار مدبر و هوشمند از دستگاه ساواک و سران آن و همچنین تصویرسازی از شخص ثابتی بهعنوان دغدغهمند امنیت کشور و شخصی منصف و دلسوز! که حتی مفاسد درباریان و نزدیکترین اطرافیان شاه را نیز با جدیت و به قصد اصلاح! گزارش میکرده، در این مستند کاملا محسوس است. به بهانه این مستند، نگاهی به کارنامه ساواک و بخشی از سوابق شخص ثابتی انداختهایم:
درباره ثابتی
پرویز ثابتی متولد ۱۳۱۵ در سنگسر و فرزند حسین ثابتی و ضیاء رحمانیان است. به گفته شخص ثابتی، خانواده مادری او بهایی بودهاند. وی در بهمن ۱۳۳۷ با معرفی ضرابی، مدیر کل نهم ساواک، به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک درآمد. پرویز ثابتی در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم از اداره کل سوم رسید. در سال ۱۳۴۹ معاون اداره کل سوم بود و سال ۱۳۵۲ مسئول اداره کل سوم ساواک، موسوم به امنیت داخلی، شد. زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری که شکنجهگاه مخالفان سیاسی و انقلابیون بود، زیر نظر ثابتی اداره میشد و در ردیف یکی از ادارات کل سوم و واحد اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی آن هر کدام از دوایر گوناگون تشکیل میشدند و با یک اداره ساواک برابری میکرد. پس از صدور حکم دستگیری ثابتی در ابتدای آبانماه ۵۷ وی در ۹ آبان با نام مستعار عالیخانی از طریق فرودگاه بینالمللی مهرآباد، به لندن فرار کرد. تا سال گذشته خبری از ثابتی در محافل عمومی نبود، اما در میانه اغتشاشات ۱۴۰۱ وی با حضور در راهپیمایی حامیان اغتشاشات در آمریکا پس از ۴۴ سال همراه دختر و همسرش در انظار عمومی ظاهر شد.
چهار روایت از شکنجههای وحشیانه ساواک و نقش ثابتی
روایتهای بسیاری از مبارزان سیاسی و انقلابیون در عصر پهلوی، اعم از طیف مسلمان و سایر طیفها، حکایت از اوج بیرحمی و خوی وحشیانه و جنایتکارانه ساواک و همینطور شخص ثابتی دارد.
طاهره سجادی از بانوان انقلابی و مبارز عصر پهلوی درباره شکنجههای ساواک و زیردستان ثابتی در کمیته مشترک میگوید: «.. همسرم از شدت شکنجه با شوک الکتریکی فلج شده بود، اما بازپرسی که مرا با کابل میزد، گفت: شوهرت را کشتیم! حیف که نشد اطلاعاتش را بگیریم… آنجا آدمها را به قدری شکنجه میکردند که وقتی خبر شهادتشان را میشنیدی، از اینکه دیگر درد نمیکشند خوشحال میشدی… یک سال و نیم در کمیته مشترک، ۲ سال در اوین و ۲۰ روز در زندان قصر بودم. اما کمیته مشترک واقعا کابوسی دردناک بود. زندانیان آنجا، برای شکنجه شدن و تخلیه اطلاعاتی نگهداری میشدند… شکنجهها متنوع بود. گاهی سوزن را زیر ناخن زندانی میکردند، بعضی وقتها با اشیای نوکتیز، زخمهای بدن زندانیها را عمیقتر میکردند، دندان یا ناخنشان را میکشیدند یا از سقف آویزانشان میکردند و شلاق میزدند… مرا هم با کابل یا شلاق میزدند یا با موم مذاب میسوزاندند یا موهایم را میکندند. البته از نظر روانی هم سعی میکردند تضعیفم کنند. گاهی خبر کشته شدن بستگانم را میدادند یا میگفتند بچههایم را میآورند و شکنجه میکنند و یا تهدیدهای دیگر.» منبع: باشگاه خبرنگاران
عزت مطهری (شاهی) از مبارزان معروفی است که شکنجههای بسیاری دیده است. وی درباره شکنجه شدن توسط ساواک میگوید: «شکنجهها هم که زیاد بودند. رایجترین آنها شلاق بود که در زندان در میان بازجوها معروف بود به مشکلگشا. گاهی هم متهم را به صلیب میکشیدند و دست و پاهای او را به نرده میبستند. کشیدن ناخن، فرو کردن سوزن داغ زیر ناخنها، گرفتن فندک زیر پوست بدن و… انواع دیگر شکنجه بود… در این میان یکی از وحشتناکترین شکنجهها آپولو بود. آپولو یک کلاهخود آهنی بود که روی سر میگذاشتند و آن را به برق وصل میکردند. بعد انواع شکنجههایی که گفتم را بر او اعمال میکردند. متهم اگر فریاد میکشید، صدایش در کلاهخود میپیچید که شکنجهای بدتر از بدتر بود، اگر هم ساکت میماند که تحمل درد برایش غیرممکن بود.» منبع: باشگاه خبرنگاران
محمد جهانبین، از مبارزان عصر پهلوی، سال گذشته در گفتگو با خبرگزاری فارس، از خاطرات دستگیری و زندانی شدن و شکنجه توسط ساواک چنین میگوید: «آثار کابلهایی که مأموران ساواک در سال ۱۳۵۵ زدند، هنوز کف پایم وجود دارد و درد و سوزشش عذابم میدهد… با این پاهای آسیبدیده، هنوز هم شبها نمیتوانم بدون آرامبخش بخوابم… همین دیشب مجبور شدم با یک تیغ تیز، چند لایه پوست از کف پایم بردارم. بیقراری این پا، خیلی اوقات، بیخوابم میکند. از خواب که میپرم، در آن تاریکی نیمهشب، خیال میکنم هنوز هم در سلول انفرادی هستم…». وی همچنین درباره شخص ثابتی افزوده است: «پرویز ثابتی مهره کلیدی ساواک بود و اسناد مرتبط با جایگاه و فعالیتهای او در این تشکیلات، موجود است. همکاران و زیردستان آقای ثابتی… همگی اعتراف کردند شکنجهها، قتلها و تبعیدهای زندانیان سیاسی، با نظارت مستقیم ثابتی بوده است. حسین فردوست که در سالهای ۴۰ تا ۵۰، قائممقام رئیس ساواک بود، در خاطراتش به جنایتهای پرویز ثابتی اشاره و بر نظارت مستقیم او بر کار بازجوهای قسیالقلب ساواک مهر تأیید زده است… چطور چنین فردی میتواند از جنایتهای ساواک، اظهار بیاطلاعی و دخالت در شکنجهها… را انکار کند؟!»
مرحومه مرضیه حدیدچی (دباغ) از معروفترین مبارزان انقلاب عصر پهلوی در کتاب خاطراتش، خاطره دستگیری و شکنجه توسط ساواک در کمیته مشترک در سال ۵۲ را اینگونه آورده است: «به کمیته مشترک که رسیدیم… شکنجهها با سیلی و توهین و بهتدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جانفرسا شروع شد. چندبار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد، طاقتفرسا و جانکاه بود. یکبار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم بهشدت درد میکرد و زخمهایم میسوخت….»
منبع: روزنامه شهروند